سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] از خدا بترسید ، ترسیدن وارسته‏اى که دامن به کمر زده و خود را آماده ساخته ، و در فرصتى که داشته کوشیده و ترسان به راه بندگى تاخته و نگریسته است در آنجا که رخت بایدش کشید و پایان کار و عاقبتى که بدان خواهد رسید . [نهج البلاغه]
 
سه شنبه 85 آبان 16 , ساعت 8:2 عصر

عشق یعنی ...؟
عشق یعنی دائماً در اضطراب

عشق یعنی تشنگی در شط آب
عشق یعنی لاله پرپرشدن
عشق یعنی در رهش بی سرشدن
عشق یعنی عاشق شیدا شدن
عشق یعنی گمشدن پیدا شدن
عشق یعنی مبتلا گشتن به درد
عشق یعنی عقل را کردی تو طرد
عشق یعنی هردمی در جستجو
عشق یعنی هجرت از من تا او
عشق یعنی حرف او برروی چشم
عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی دلبری دلدادگی
عشق یعنی غربت واماندگی
عشق یعنی،همچو آتش سوختن
عشق یعنی چشم بر او دوختن
عشق یعنی دائماً در درد ورنج
عشق یعنی یافتن صدکوه گنج
عشق یعنی زلف تابیده کمند
عشق یعنی زلف او برپای بند


قتله گاه زینب


بگو ای دل ز جان من چه میخواهی
تو که از غربت و درد من آگاهی
تو با اینکه خبر داری ز احوالم
به آهت میزنی آتش مرا هر دم
ندارد چشمم از دست تو آسایش
ندیدم از غمت یک لحظه آرامش
من از خُردی تو را غرق به خون دیدم
جوابم یا حسین بُد هر چه پرسیدم
بیا یک امشبی با من مدارا کن
فقط یک دم تو زنجیر مرا وا کن
که بنشینم میان جمع یارانت
بگویم از غم حال پریشانت
نشان از خانه آن آشنا گیرم
که دیگر از غم هجرش ز جان سیرم
بپرسم راه دشت کربلایش را
ره صحن و سرای با صفایش را
نشان گیرم ز تل زینب و آتش
بپرسم حال زینب با یتیمانش
کجاست آن گودی و آن محشر کبری
کجاست آن قتله گاه زینب و زهرا ..........


 یازهرا


هر فتنه که در وجود بر پا باشد           سر منشأش از سقیفه پیدا باشد
با دست سقیفه باب ظلم جور           بر روی همه جهانیان وا شد
آنروز که گشت حق حیدر غصب         قتل حسن و حسین امضا شد
روزی که علی به خانه تنها ماند         در کرببلا حسین تنها شد
عباس دو دستش از بدن افتاد           آنروز که بسته دست مولا شد
واللّه برای شیعه عاشورا                 روزیست که در سقیفه شورا شد
با تیغ سقیفه پیکر اکبر                    اربا" اربا" به پیش بابا شد
با سنگ سقیفه خون ثار اللّه            چون آب وضو روان به سیما شد
با چوب سقیفه در میان طشت          آزرده لب عزیز زهرا شد
با دست سقیفه چشم آل اللّه          دریا ز عطش کنار دریا شد
با تیر سقیفه طفل شش ماهه          قربانی راه حق تعالی شد
با نار سقیفه شعله آتش                  از خیمه اهل بیت بر پا شد
میثم به خدا قسم از آن شورا            پیوسته ستم به آل طاها شد
آنروز حسین را فدا کردند         
            لب تشنه سر از بدن جدا کردند


یا حسین


اینجا قدم قدم ، همه پیچیده بوی تو
بوی نگاه زینب و بوی گلوی تو
شنهای شعله ور شده را لمس می کنند
انگشت های القمه در جستجوی تو
اسلام را قدم زده ای سوی کفرشان
کفار قبل از این که بیایند سوی تو !
تو ماندی از زمین و نماندی از آسمان
خون از گلوت رفت و نرفت آبروی تو
من دارم آب می شوم از شرم ؛ آن زمان ـ
حتی نبوده آب برای وضوی تو
جز آسمان برای تو جایی نمانده بود
آنجا که کفر می وزد از چارسوی تو ...



لیست کل یادداشت های این وبلاگ